الّا/حتّی به روزگاران

ساخت وبلاگ

از آنچه روزگاری مرا سخت می‌آزرد، جز خاطره‌ای مبهم و درهم بیش نمانده. زمان -- این پیغمبر معجزه‌گر در عصر خاتمیت و این جادوگر افسون‌گر در دوران «قاطعیت علم» -- هنوز التیام‌بخش زخم‌های کهنه‌ی انسان است. انسان همان است که زود انس می‌گیرد و دیر دل می‌بُرد؛ آری دیر، امّا عاقبت می‌بُرد و دل‌بُریدن همان و شفا یافتن همان. گویی تقدیر چنان رقم خورده که از میان همه‌ی نوشداروها، درمان دردهایمان را «در قدم گام زمان» بیابیم. هرچه از روزهای درد فاصله می‌گیریم از درد دورتر می‌شویم و ناگهان روزی از خواب برمی‌خیزیم و درد تمام شده.

با فاصله ایستادن از آتش سوزناکِ روزهای سختِ گذشته، گاه به خیالمان می‌اندازد که این آتش برای گرم کردن و گرم شدن برپا شده. گاه فراموش می‌کنیم روزهایی را که در میان آتش نشسته بودیم. گاه فراموش می‌کنیم مرد نیمه‌جانِ دل‌خسته‌ای را که لنگ‌لنگان و سرافکنده از آتش بیرون می‌آمد. آن مردِ از آتش درآمده نه ابراهیم بود که آتش برایش «برداً و سلاماً» شود و نه سیاوش که با بیرون شدنش از آتش «غو» برخیزد. مرد که از آتش بیرون می‌آمد، تنها کمی پیرتر شده بود با خاکستر سرد آرزوهای خام در سرش و بر سرش.

در طلب...
ما را در سایت در طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8khialedast7 بازدید : 108 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 21:37