به‌جای مرد شدن

ساخت وبلاگ

یکم. شعور را نمی‌توانم تعریف کنم، بی‌شعوری را هم. امّا به‌نظرم میزان همدردی یک نفر با دیگران با میزان شعور او رابطه‌ای مستقیم دارد.

 

دوم. اوایل کارم در کلانتری، به شدت با افراد هم‌ذات‌پنداری می‌کردم. زنی که به علّت اعتیاد شوهرش زندگی‌اش از هم می‌پاشید، پیرمردی که دزد به مغازه‌اش زده بود و در کلانتری می‌گریست، پسری که بر اثر دعوا خون از صورتش می‌چکید و ... . این‌ها را می‌دیدم و ناراحت می‌شدم. گاه دیدنشان لرزه بر تنم می‌انداخت.

 

سوم. هرچه گذشت، دیدن مصیبت دیگران برایم آسان‌تر شد. هرچه گذشت، فهمیدم که کاری برای آنها از دستم برنمی‌آید. خودم کم غصّه نداشتم. کم‌تر غصّه‌ی آنها را خوردم. هرچه گذشت، از وسط ماجراها کنار گرفتم و از بالا نگاه کردن به رنج دیگران را یاد گرفتم.

 

چهارم. گفتنش هم تلخ است، ولی متأسفانه در این حدود یک سال، بی‌شعورتر شده‌ام.

در طلب...
ما را در سایت در طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8khialedast7 بازدید : 127 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1395 ساعت: 3:45