درس عبرت

ساخت وبلاگ

حدود دو هفته پیش بود که مرکز ۱۱۰ درگیری بین زن و مردی را اعلام کرد. واحد گشت کلانتری دو طرف را سوار کرد و به کلانتری آورد. زن حدوداً ۲۵ ساله، با یک پسر حدوداً ۲ ساله، آثار زخم روی صورتش بود. مرد حدوداً ۲۵ ساله، با صدای بلند وسط کلانتری داد و بیداد می‌کرد.

شرح ماجرا از زبان زن: این آقا وسط خیابان به من با الفاظ بسیار رکیک متلک گفت. من جلو رفتم و با او درگیر شدم. با دستش روی صورتم چنگ انداخت و روسری‌ام را از سرم درآورد. مردم جدایمان کردند. چند خانم آنجا بودند که به من توصیه کردند به ۱۱۰ زنگ بزنم.

شرح ماجرا از زبان مرد: من داشتم وسط خیابان با گوشی تلفنم صحبت می‌کردم و چیزی به دوستم که آن طرف خط بود گفتم. این خانم به اشتباه خیال کرد با او هستم، جلو آمد و یک سیلی به من زد. من او را نزدم و اثر زخم از قبل روی صورت زن بود. من فرار نکردم، فقط از صحنه خارج شدم، دنبال دردسر نبودم، برای همین رفتم. ماشین گشت آمد و ما را به کلانتری آورد.

شرح ماجرا از زبان افسر گشت: وقتی سر صحنه رسیدم مردم جمع شده بودند. مرد پا به فرار گذاشت و سرباز گشت حدود ۲۰۰ متر دوید تا توانست دستگیرش کند.

در کلانتری: همه از زن حمایت می‌کنند و به مرد فحش می‌دهند. هیچ‌کسی روایت مرد را باور نمی‌کند، علی‌الخصوص که به نظر می‌رسد روایت او با روایت افسر گشت در تناقض است. پدرِ مرد سرمی‌رسد و چند سیلی آبدار به پسرش می‌زند. یکی از سربازها می‌خواهد جلویش را بگیرد که افسر نگهبان می‌گوید بگذار بزند! مرد بی‌حامی مانده، می‌زند زیر گریه.

پس از حدود نیم ساعت، مرد به غلط کردن می‌افتد و عذرخواهی می‌کند، زن نمی‌پذیرد. خانواده‌ی مرد خواهش می‌کنند، زن نمی‌پذیرد. اهالی کلانتری خواهش می‌کنند، زن نمی‌پذیرد؛ می‌گوید وسط خیابان آبرویم را برده، نمی‌بخشم.

افسر نگهبان با قاضی کشیک تماس می‌گیرد و قاضی دستور می‌دهد مرد ۲۴ساعت در بازداشتگاه کلانتری بماند و فردا به اتفاق زن به دادسرا بروند. همچنین زن به اتفاق یکی از عوامل کلانتری به صحنه‌ی درگیری بروند و اظهارات شاهدان محلی را صورت‌جلسه کنند. درگیری نزدیک ایستگاه تاکسی رخ داده و زن رانندگان تاکسی را به عنوان شاهدان ماجرا معرفی می‌کند. رانندگان ولی از ارائه‌ی هرگونه شهادت خودداری می‌کنند.

روز بعد طرفین به دادسرا می‌روند. به دلیل عدم حضور شاهدان، قاضی برای مرد زندان موقت می‌نویسد و به کلانتری دستور می‌دهد شاهدان را احضار و از آنها تحقیق کند، و سپس پرونده را برای ادامه‌ی دادرسی به دادسرا بفرستد. زن شماره‌ی تاکسی چند نفر از تاکسی‌داران را به کلانتری اعلام می‌کند. یکی از افسران کلانتری یک بار دیگر به محل درگیری می‌رود ولی رانندگان تاکسی اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند و حاضر نمی‌شوند برای ادای شهادت به کلانتری بیایند.

زن دوباره پیش قاضی می‌رود. قاضی دستور می‌دهد رانندگان تاکسی به کلانتری و دادسرا احضار شوند و هشدار می‌دهد اگر این‌بار حاضر نشوند، حکم جلبشان را صادر خواهد کرد. برادر مرد می‌خواهد برای آزادی برادرش از زندان وثیقه بگذارد ولی قاضی می‌گوید عمداً دستور زندان موقت داده که نشود با وثیقه آزادش کرد.

رانندگان تاکسی به کلانتری می‌آیند و می‌گویند چیزی ندیده‌اند. از حضور یا عدم حضورشان در دادسرا بی‌اطلاعم. بعید است اتفاق خاصی در این پرونده رخ دهد. قاضی می‌گفت تا زمانی که شاهدان ماجرا به دادسرا بیایند مرد را در زندان نگه خواهد داشت. مرد به زودی آزاد خواهد شد، اگر جرمش ثابت شود احتمالاً جریمه می‌شود وگرنه هیچ.

روایت من: ۱- روشن است که مرد به زن متلک گفته، مثل همیشه که به زنان متلک می‌گفته، ولی هیچ فکرش را نمی‌کرده که این‌بار چنین واکنشی ببیند. ۲- پدر، پسرش را می‌شناخت؛ میدانست چنین کاری از او برمی‌آید، برای همین کتکش می‌زد. ۳- شهر کوچک است و رانندگان تاکسی مرد را می‌شناختند. دنبال دردسر نمی‌گشتند، مخصوصاً که می‌دانستند فردا که او آزاد شود، چشمشان در چشم او خواهد افتاد. ۴- استقامت و پیگیری زن مثال‌زدنی بود. شاید خواننده به‌نظرش برسد که زن جسور و پررو بوده، ولی اصلاً این‌طور نبود؛ برعکس، بسیار خجالتی و روستایی‌مآب. داخل دادسرا حتی رویش نمی‌شد پشت در اتاق قاضی در صف بایستد، ولی در همه‌ی این ماجرا پسر خردسالش را بغل می‌کرد و در کلانتری و دادگاه دنبال حقش بود. بر اثر همین پیگیری‌ها مرد را به خاطر متلک گفتن دو هفته راهی زندان کرد.

سخن آخر: شاید قوانین ایران چندان از زنان حمایت نکند ولی اهالی قانون در ایران، من‌حیث‌المجموع حامی زنان‌اند. می‌دانم که تعداد آزارهای خیابانی مردان به زنان بسیار زیاد است. غرض از نقل ماجرا این بود که به خواهرانم بگویم مجبور نیستید تحمل کنید و رد شوید. می‌توانید بایستید و درس خوبی به آزاردهندگان بدهید. در این راه کم نیستند مردانی که به شما کمک خواهند کرد.

در طلب...
ما را در سایت در طلب دنبال می کنید

برچسب : درس عبرت,درس عبرت از زندگی,درس عبرت از تاریخ,درس عبرت در انگلیسی,درس عبرت اموز,درس عبرت در عشق,درس عبرت به انگلیسی,درس عبرت زندگی,درس عبرت از بزرگان,جملات درس عبرت, نویسنده : 8khialedast7 بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 17:01