هجوم نوستالژی

ساخت وبلاگ

دقایقی پیش از لحظه‌ی سال تحویل، پدربزرگ قرآنش را از وسط سفره‌ی هفت‌سین برمی‌داشت، سوره‌ی یس را باز می‌کرد، و آرام می‌خواند. در زمینه صدای تلویزیون می‌آمد و ما همراه با ساعت پایین صفحه برای رسیدن سال تحویل ثانیه‌ها را می‌شمردیم تا بالاخره توپ شکلیک می‌شد و صدای سرنا و دهل پخش. اولین عیدی را از پدربزرگ می‌گرفتیم: اسکناس خشک، آن زمانی که هزارتومان برایمان پول زیادی بود. از پای سفره که بلند می‌شدیم انگار غسل تعمید شده باشیم، خیسِ تازگی بودیم و جهانِ مرده‌ی چند دقیقه پیش حالا بوی نویی می‌داد.

در طلب...
ما را در سایت در طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8khialedast7 بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:48