جمهوری اسلامی در ابتدای شکلگیریاش حکومتی بود برآمده از یک انقلاب مردمی و با مقبولیت حداکثری. پس از مدتی، چنانکه افتد و دانی، مقبولیتش بهتدریج کم و کمتر و در نهایت ناچار شد برای اثبات مقبولیتش به خود و دیگران، دستبهدامن آمار شود—از همه مهمتر آمار شرکتکنندگان در انتخابات. هرچه میگذشت، هراس حکومت از خطرهای داخلی و خارجی بیشتر و بیشتر، اعتماد به نفسش کمتر و کمتر و وابستگیاش به آمار شرکتکنندگان بهعنوان مهمترین برهان مقبولیتش شدیدتر میشد تا جایی که انتخابات برایش تبدیل به امری هویتی و حیثیتی شد. به این صورت، نظام سیاسی ما بهعلّت ماهیتِ ذاتگرای تفکرش، یک کنش شهروندی معمولی را برای خودش تبدیل به یک امر ناموسی کرد. در این میان، اپوزیسیون جمهوری اسلامی، بدون کوچکترین ایده و نظریهای برای مبارزه، تنها کاری که برای مقابله به عقلش میرسید و از دستش برمیآمد این بود که «امر ناموسی» نظام را «امر بیناموسی» جا بزند. به این صورت، در بزنگاه هر انتخابات، شهروند مخالف نظام میان دو گزینه قرار داده میشد: یا به خون کشتهشدگان و جان زندانیان و ... خیانت کند (مرتکب بیناموسی شود) و به امید بهتر شدن شرایط زندگیاش رأی دهد، یا انسانی وارسته، منزّه، و اخلاقی باقی بماند و در روز جمعهی انتخابات از خانهاش بیرون نرود. به این ترتیب، اپوزیسیونِ «سکولار» جمهوری اسلامی، رأی دادن را ارتکاب به گناه کبیره، و «پاک بودن شناسنامه» را تبدیل به مهمترین نشانهی ثباتِ قدم سیاسی و اغوا نشدن در برابر فریبهای حکومت و اصلاحطلبانش کرد. در یک هماوردی مضحک، مشارکت در انتخابات که از نظر حکومت دینی واجب اعلام شده بود، به, ...ادامه مطلب
از مرگ سید ابراهیم رئیسی نه خوشحال شدم و نه ناراحت. ناراحت که لابد معلوم است چرا نشدم؛ خوشحال هم نشدم: این چند ساعتی که اخبار را دنبال میکردم، سعدی مدام در گوشم میخواند: ای دوست بر جنازهی دشمن چو بگذریشادی مکن که با تو هم این ماجرا رود و من هم گوش کردم، ولی بهشکل غیر منتظرهای امیدوار شدهام. امیدم به این نیست که انتخابات معناداری برگزار شود و نتیجهی رأی مردم رئیس جمهور شود؛ اینقدرها دیگر خام نیستم. به این هم امیدی ندارم که مرگ رئیس جمهور خللی در نظام قدرت حکومت بکند. آن مرحوم آنقدرها کارهای نبود که بود و نبودش اینقدرها تفاوتی ایجاد بکند. راستش به این امیدوار شدهام که خدا ما مردم ایران را بهحال خود رها نکرده. به اینکه دیدم هنوز دستی بالای دست کسانی که به ما رحم نمیکنند هست. به اینکه رشتههای سالها برنامهریزی و مهندسیِ قلدرانه و دقیقشان بههمین سادگی پنبه شد. به اینکه عزمهایشان فسخ و همتهایشان نقض شد. از نظر من، مرگ رئیسی نور بالایی بود از ناکجا برای مردمی که سالها در این جادهی پیچدرپیچ صعبالعبور لغزندهی تاریک میراندند و گاه میاندیشیدند که صدای جیغ و جزعشان جز به گرگهای درندهی کنار جاده نخواهد رسید. بخوانید, ...ادامه مطلب
از مناظر مختلف میشود دینداری را تعریف کرد: مناظر دروندینی (فقهی، عرفانی، و ...) و بروندینی (روانشناختی، جامعهشناختی، فلسفی، و ...). برداشت من از دینداری بروندینی است، ولی بهنظرم میتوان برایش شواهد دروندینی هم پیدا کرد. بدون اینکه بخواهم ادعای ارائهی تعریف جامع و مانع بکنم، دینداری برای من لبیک گفتن به دعوت انبیاء است و بنابراین دیندار کسی است که دعوت پیامبری را پذیرفته، و غیر دیندار کسی است که دعوت پیامبری را نپذیرفته (=پیامبران را تکذیب کرده) [۱]. ما با روایتهای تاریخی روبرو هستیم. دربارهی جزئیات این روایتها شک و شبهه زیاد است، ولی بهطور کلی، این روایتها به ما میگویند که کسانی در طول تاریخ ادعای پیامبری کردهاند؛ یعنی ادعا کردهاند که در خود رسالتی میبینند که پیامی را به دیگران برسانند. محتوای پیام عموماً حول یکتاپرستی است و رسولانِ ادعایی گفتهاند که رسالت و پیامشان را از همان «یکتا» گرفتهاند. روایتهای تاریخی به ما میگویند که بیشتر این «پیامبران» شکست خوردهاند ولی چند نفری کارشان گرفته و خوب هم گرفته. تحلیل چرایی شکست و پیروزی «پیامبران» موضوع این یادداشت ن, ...ادامه مطلب
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ * بعضیها حرف زدن زنان از حقوق خود پیش از عقد (دائمی) ازدواج و درخواست اضافه کردن چنان حقوقی به عقدنامه, ...ادامه مطلب
مثل ترم قبل کمکاستاد درس منطق هستم. کارم این است که گاهی در اتاق گروه بنشینم تا اگر دانشجویی سؤالی داشت ازم بپرسد. در اتاق نشستهام که یکی از اساتید وارد میشود. بعد از احوالپرسی نظرم را دربارهی سخ, ...ادامه مطلب
چندباری در خلال حرف زدن با دوستان ایرانیام، مچ خودم را در حال IPMای حرف زدن گرفتهام. IPMای حرف زدن نحوهای از حرف زدن است در ساختارهای دستوری زبان فارسی، با استفادهی زیاد از کلمات (مخصوصاً فعلها و, ...ادامه مطلب
ناچار شدهام دفترچهی تلفن گوشی همراهم را جابجا کنم. بعد از مدتها به این لیست بلندبالا نگاه میکنم. به اسم آدمهایی که از ۱۸ سالگی با آنها در ارتباط بودهام. چقدر زیادند! باورش سخت است که در این ۱۳ , ...ادامه مطلب
آنهایی که میخواهند شاعرانه حرف بزنند، گاهی بهجای اینکه بگویند سن فلانی اینقدر است، میگویند فلان تعداد بهار را دید یا تجربه کرد یا از سر گذرانید. این توصیف برای آنهایی که حساسیت بهاری دارند چندان, ...ادامه مطلب
یکی از آرزوهای بهسرنیامده و رؤیاهای بربادرفتهام این بود: چندتایی گوسفند داشته باشم که، جایی بی این همه آدمیزاد، رهایشان کنم بچرند و خودم هم در کنارشان بچرم. زندگی اگر خوبیای داشته باشد باید به ه, ...ادامه مطلب
یک مجری یا گزارشگر قابل قبول در یک تلویزیون فارسی زبان، لابد باید صلاحیتهای مختلفی را احراز کرده باشد—پیش از هرچیزی در درست فارسی حرف زدن. بلغور کردن واژهها و اصطلاحهای انگلیسی هنگام فارسی صحبت , ...ادامه مطلب
افزایش شدید قیمت گوشت قرمز، بسیاری از خانوادهها را بهلحاظ اقتصادی در تنگنا قرار داده. فارغ از اینکه دولت باید در این موضوع چهکار بکند یا نکند (که به من ربطی ندارد) پیشنهاد میکنم به سمت استفاده از رژیمهای غذایی گیاهخوارانه یا نیمهگیاهخوارانه حرکت کنیم. از بسیاری جهات، سالمتر، اخلاقیتر، و مقرونبهصرفهتر است. , ...ادامه مطلب
اگر من یک آدم چهل ساله باشم، آسمانجُل، بیخاصیت، بیهنر، بد عهد، ورشکستهی مالی و اخلاقی، عاجز از شب کردنِ روز بدون مکافات و مشکلات، و گرفتار در انواع بحرانهای تصور پذیر و تصور ناپذیر، در حالی که, ...ادامه مطلب
حکومت جمهوری اسلامی در دوران حیات خود، بارها و بارها هواداران خود را وادار به انتخاب بین اسلام (دقیقتر: نسخهی حاکمیتی از فقه اسلامی) و وجدان اخلاقی و انسانی خود کرده و میکند. محصول این رفتار، معدود هواداران باقیماندهای است که به علّت دلبستگی به اسلام، بارها و بارها به وجدان اخلاقی و انسانی خود بیاعتنایی کردهاند، بهعلاوهی مخالفان و منتقدانی که به علّت انتخاب اخلاق و انسانیت، از اسلام فاصله گرفتهاند. ماجرای آقای سپنتا نیکنام فقط یکی از موارد بسیار است. کمتر حکومتی اینچنین به نابودی خود کمر بسته است., ...ادامه مطلب
شعری است منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام که قبلترها زیاد روی سنگ قبرها مینوشتهاند: وفدت علی الکریم بغیر زاد من الحسنات و القلب السلیم و حمل الزاد أقبح من کل شیء اذا کان الوفود علی الکریم ایکاش بهجای سنگ قبرهای پر زرق و برق این روزگار، هنوز آدمها زیر همان سنگهای سادهی کوچک خاک میشدند با چنین نوشتهی معنادار و امیدوارکنندهای؛ یا اگر بهدنبال شعر فارسی میگردیم کاش از پیشنهاد قدما استف,اقتفای,ابوالعلا ...ادامه مطلب
در مخالفت مولانا با فلسفه و با فلاسفه هیچ شکی نیست. در سرتاسر مثنوی هرجا مجالی یافته فیلسوف و فلسفهاش را فروکوفته و به زبانهای مختلف آن را راهی نادرست برای رسیدن به خدا معرفی کرده. امّا شاید اوج آن در دفتر ششم و هنگام تعریف داستان فقیر روزیطلب باشد. مولانا قصّهی فقیری را تعریف میکند که میخواست, ...ادامه مطلب