بازنشر. نوشته شده در هفدهم خرداد ۱۳۹۳. باغبان نهالهایش را قطار کرده بود: «این سیبِ سرخ است، اصلیتش مال آمریکاست ولی ما نهالش را از ترکیه آوردهایم.»، «این یکی نخل است، از خود عربستان آوردهایم. زیاد هم مراقبت نمیخواهد. خودش بعد از چند سال خرما میدهد.»، «این یکی پرتقال واشنگتنی است، آن یکی پرتقال والنسیا.» ... به نظر من که همه خوب میآمدند ولی هیچ کدام چشم «او» را نگرفته بود. دنبال چیز دیگری میگشت. باغبان خسته شده بود. تمام گلخانهاش را گشته بودیم ولی هنوز هیچ نهالی انتخاب نکرده بودیم. رو کرد به «او» و گفت: «بچه جان به من بگو چه میخواهی؟ مشخصاتش را بگو. من خودم برایت پیدا میکنم.» او گفت: «میخواهم سایه داشته باشد، زیاد.» باغبان ما را برد به اتاقش. یک نهال به «او» داد و گفت: «این هیچ میوهای نمیدهد، فقط سایه دارد و صمغ. با درختهای دیگر هم فرق میکند. پای این درخت آب نباید بریزی؛ باید خون بریزی.» «او» گفت: «همین را میبرم.» با «او» رفتیم گوشهای و نهال را کاشتیم. «او» چاقویش را از جیبش درآورد و انگشتش را برید. یک قطره چکاند پای درخت و نگاهش کرد. عادتش بود، او همیشه نگاه میکرد. هر روز دور نهال میدویدیم و بازی میکردیم. این تنها چیزی بود که در تمام دنیا داشتیم. هر روز «او» قطرهای پای درخت میچکاند. نهال روز به روز بزرگتر میشد؛ کمکم میشد زیر سایهاش نشست. «او» ولی روز به روز ضعیفتر میشد. خونش داشت تمام میشد ولی باز هم به خون ریختن پای درخت ادامه میداد. تا اینکه روزی پای درخت افتاد. رفتم بالای سرش. چاقویش را به من داد و گفت: «مراقب درختمان باش. هر از گاهی پایش خون بریز.» و مرد. پای درختمان خاکش کردم. تحمل درخت بدون «او» سخت بود ولی کمکم عادت کردم. هر روز, ...ادامه مطلب
مطابق انتظارْ تعریفهای مختلفی از «دوران مدرن» وجود دارد، ولی رویهمرفته قرن ۱۸ میلادی به بعد (در اروپا) را دوران مدرن میخوانند [۱]. دوران مدرن با عصر روشنگری آغاز میشود و انسان مدرن انسانی است که خود را در نسبت به ارزشهای عصر روشنگری تعریف میکند [۲]. دورهی مدرن محل تنازع انواع و اقسام مکاتب فکری، اجتماعی، و سیاسی است: از خودِ اندیشهی روشنگری تا رمانتیسیسم، از مارکسیسم تا لیبرالیسم و ... . با همهی اختلاف بین نسخههایی که این «ایسمها» برای انسان میپیچند، آنها در یک چیز مشترکاند: در دوران مدرن جایی برای دینداری وجود ندارد. با این فهم از مدرنیته، برای خیلیها از روز روشنتر است که «دینداری مدرن» عبارتی پاردوکسیکال است: دینداری انحصاراً متعلق است به انسان پیشامدرن و بنابراین، انسان نمیتواند هم دیندار باشد و هم مدرن. بعضی از این خیل نتیجه میگیرند که انسانْ مخیّر به انتخابِ تنها یک گزینه بین دینداری و مدرنیته است، و بعضی دیگر معتقدند که در دوران مدرن چنین اختیاری اساساً وجود ندارد زیرا دینداری در این دوران بنیاناً غیرممکن و ظواهر دینداری که در اطراف میبینیم صرفاً ادا و اطوار است. امّا چه چیزی در دینداری است که جمعشدنش را با مدرنیّت ناممکن میکند؟ دو جواب به این پاسخ داده شده [۳]: الف) جوهر دینداری اطاعت از یک مرجع خارجی و جوهر مدرنیّت رهایی از سیطرهی مراجع خارجی است. لذا جمع دینداری و مدرنیّت از بیخ و بن ناممکن است. ب) دینداری نحوهی خاصی از جهانبینی را لازم میآورد و مدرنیّت نحوهای دیگر را؛ و این دو جهانبینی جمعناپذیرند. در ادامهی این مجموعه یادداشت میخواهم نشان دهم که هیچکدام از این پاسخها درست نیست و لذا میتوان همزمان دیندار و مدرن بود. &nb, ...ادامه مطلب
از مناظر مختلف میشود دینداری را تعریف کرد: مناظر دروندینی (فقهی، عرفانی، و ...) و بروندینی (روانشناختی، جامعهشناختی، فلسفی، و ...). برداشت من از دینداری بروندینی است، ولی بهنظرم میتوان برایش شواهد دروندینی هم پیدا کرد. بدون اینکه بخواهم ادعای ارائهی تعریف جامع و مانع بکنم، دینداری برای من لبیک گفتن به دعوت انبیاء است و بنابراین دیندار کسی است که دعوت پیامبری را پذیرفته، و غیر دیندار کسی است که دعوت پیامبری را نپذیرفته (=پیامبران را تکذیب کرده) [۱]. ما با روایتهای تاریخی روبرو هستیم. دربارهی جزئیات این روایتها شک و شبهه زیاد است، ولی بهطور کلی، این روایتها به ما میگویند که کسانی در طول تاریخ ادعای پیامبری کردهاند؛ یعنی ادعا کردهاند که در خود رسالتی میبینند که پیامی را به دیگران برسانند. محتوای پیام عموماً حول یکتاپرستی است و رسولانِ ادعایی گفتهاند که رسالت و پیامشان را از همان «یکتا» گرفتهاند. روایتهای تاریخی به ما میگویند که بیشتر این «پیامبران» شکست خوردهاند ولی چند نفری کارشان گرفته و خوب هم گرفته. تحلیل چرایی شکست و پیروزی «پیامبران» موضوع این یادداشت ن, ...ادامه مطلب
کار موسیقی تحریک احساسات است و همین شاید اساس دعواست میان موافقان و مخالفان. شجریان برای من کسی است که نشان داد موسیقی میتواند فراتر از این برود و انسان را به فکر کردن وابدارد، و خیال میکنم همین برا, ...ادامه مطلب
رضا بابایی از دنیا رفت—رحمة الله علیه. او را هرگز از نزدیک ندیدم و هیچگاه گفتگویی نداشتیم، ولی در دورانی نسبتاً طولانی مخاطب وبلاگش بودهام و از او بسیار آموختهام. دیدم امروز چند نفری آخرین یادداشت, ...ادامه مطلب
بالاخره خبری که مدّتها منتظرش بودم را شنیدم؛ ویروس کرونا در سفر دور دنیایش به شهر ما رسید. آمدن چنین روزی البته اجتنابناپذیر مینمود. از خیلیوقت پیش منتظرانه نشسته بودم که واکنش خودم را به خطر ببین, ...ادامه مطلب
متأسفانه هیچوقت نشد که خانم پوران شریعت رضوی را از نزدیک ببینم، ولی از دور کمابیش فعالیتهایش را دنبال میکردم. یکی از محوریترین کارهایش، دفاع از همسر فقیدش بود. میخواست چهرهای دیگر از شریعتی ن, ...ادامه مطلب
مدتی است عدهای دست به شماتت مردم میزنند و وضع بد اقتصادی کشور را نتیجهی صندوق رأی میدانند. در جواب، از توضیحِ اینکه اساساً چه مقدار از تصمیمسازیهای کلان کشور در اختیار نهادهای «انتخابی» است م, ...ادامه مطلب
هرچند در جبههی جنگ علیه داعش شرکت نداشتم ولی مقارن شدن روز اعلام نابودی داعش با آخرین روز سرباز بودنم، معنایی ضمنی به دوران خدمت سربازیام میدهد.,اندرون» ...ادامه مطلب
واژههای «انقلاب» و «انقلابی» بهخودیخود نه مثبتند و نه منفی، نه خوبند و نه بد، نه زشتند و نه زیبا. انقلاب اگر بهجا باشد رویدادی پر از خیر و برکت است و اگر نابجا، پر از شر و نکبت. هرچند از «انقلاب» تعریفها و برداشتهای متفاوتی در دست است، در مجموع معنای روشنی دارد، بهطوریکه وقتی از آن صحبت میکنیم میدانیم از چه حرف میزنیم و در نتیجهی این مفاهمه است که گفتگو میسر میشود. «انقلاب» هر معنایی,انقلاب,«انقلاب» ...ادامه مطلب
استادی فلسفه مقام کسی است که از جهل مرکب به جهل بسیط رسیده باشد، چنانکه سقراط اعتراف میکرد تنها چیزی که میداند این است که هیچ نمیداند. استادی فلسفه مقام دانستن همهچیز نیست. استاد فلسفه کسی است اهل گفتگو و نقدشنو. او با کسی رابطهی مرید و مرادی برقرار نمیکند. او کسی را تأییدکنندهی صرف حرفهایش نمیخواهد. با این اوصاف، آنچه برنامهی معرفت نشان میدهد بویی از فلسفه نبرده. این برنامه به مخاطبش آدرس غلط میدهد. , ...ادامه مطلب
در جرائم مشهود، مثلاً تصادف منجر به جرح یا درگیری دستهجمعی، همینکه واحد گشت سر صحنه حاضر شود و صورتجلسه بنویسد، پروندهای قضایی تشکیل و خودبهخود مراحل قانونیاش پی گرفته میشود. در جرائم غیر مشهود، خواه گشت ۱۱۰ سر صحنه آمده باشد یا نیامده باشد، شاکی برای تشکیل پروندهی قضایی باید شکوائیهای تنظی, ...ادامه مطلب
راستگفتن سختترین، خشنترین، و اگر چشیده شود، تلخترین کار دنیاست و از آن طرف، دروغگویی و اقسامش (چربزبانی، چاپلوسی، خالیبندی و حقهبازی) ترفند، تمرین و ممارست و گاه حتی آموزش میطلبد. حتی گفتهاند که چربزبانی نوعی هنر است؛ مخالفتی ندارم ولی میگویم اگر چنین باشد بیهنری بزرگترین افتخار است. ر, ...ادامه مطلب
واحد گشت در کلانتری دو وظیفهی اصلی دارد؛ پیشگیری از وقوع جرم و رسیدگی به تماسهای ۱۱۰. در بعضی از کلانتریها گشت پیشگیری و گشت ۱۱۰ جدا هستند و در بعضی از کلانتریها یک اکیپ گشت هر دو وظیفه را بر عهده دارد. وظیفهی گشت پیشگیری، چنانکه از اسمش پیداست، پیشگیری از وقوع جرم مخصوصاً سرقت است و یکی از معم, ...ادامه مطلب
بهعنوان یک دنبالکنندهی آماتور ادبیات، دربارهی فروغ، گلستان، و رابطهی فروغ و گلستان چیز زیادی برای گفتن ندارم. بیشتر به خاطر اینکه شناخت بسیار کمی هم از فروغ و هم از گلستان دارم. تاکنون چندینبار خواستهام شعرهای فروغ را بخوانم ولی نشده؛ هرچه میخوانم هیچ نمیفهمم. انگار شاعر اصلاً به زبان فارسی, ...ادامه مطلب